تنها
این وبلاگ برای عشقمه فقط اون همین
ی روز اولی دل دومی رو میشکنه دومی دل سومی و این چرخه ادامه پیدا میکنه مقصر اصلی همون اولیه ک دل اینهمه ادم بخاطر اون شکسته
موضوع مطلب : پنج شنبه 92 مرداد 3 :: 1:8 صبح :: نویسنده : ملودی
پیش بینی وضعیت هوای دلم امروز هوای دلم گرفته از همه پدر مادر برادر خواهر دوست زمونه خدا؟؟؟ نه خدا نه بیشتر از همه اون هوامو داره اون کنارمه باوجود بی احترامیام بهش بازم هوامو داره تو بدترین شرایط اگه باهاش قهرم باشم کنارم میمونه تنهام نمیذاره هوای ابری دلم فقط باتو درست میشه گرچه بدم تو تنهام نذار!!!!
موضوع مطلب : شکستن دل ادم کار اسونیه با ی حرف ی زخم زبون ی بی اعتنایی دریغ کردن صدا دریغ کردن نگاه همشون باعث میشن دل کسی بشکنه حالا برمیگردیو میخوای جبرانش کنی میشه؟؟؟؟؟؟ نمیشه!!! دلی ک بشکنه !! نمیشه مث چینی بندش زد !!!!!!!! شاید ببخشتت اما حسش مث قبل نیس !!! حسی بین تنفرو عشق!!!!!!
موضوع مطلب : بارون نمیاد!!! اما باز چترم بازه!!!! هوای دلم ابریه!!!! میترسم بارون بیاد و خیسم کنه چتر میگیرم تا گونه هام ازنبودت خیس نشن اما فایده نداره دیر چترمو باز کردم گونه هام خیس شد!!!!!!
موضوع مطلب : سکوت دنیا سکوت کن گوشم از حرفای ناامید کنندت پره نمیاد نمیشه منتظر نباش همش نه میاری نکنه نافتو با "نه" بریدند!!!!
موضوع مطلب : عشق ی سره مایه ی درده سره ولی بجون خردیدم چون باور داشتم میای چون باورام قوی تر از حالا بود ولی همه خواهرام داداشم دوستام زمین و زمان گفتن نمیای ولی من گفتم محاله تو میای تو نفسمی نیای پ چرا زندم؟؟؟؟؟؟ چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟ بگی منو نمیخوای مساوی میشه با مردنم خداییش میمیرم باور کن!!!!! موضوع مطلب : روزا واسم سخت میگذره حسی ب زندگی نداشتن چقد سخته چقد سخته نتونی دوست داشته باشی نتونی دوست داشته باشی و دوست داشته بشی واسه من سخته خیلی این روزا نفسم بالا نمیاد فک کنم نفسا اخرمم نیومدیو من دارم جون میدم!!!!
موضوع مطلب : بعد از 2سال حرف زدی و من منتظر شدم بیای میدونی شاید دیگه نخوام بیای میدونی چرا چون تو باس خوشبخت شی نمیخوام بیای و زجر بکشی تو حق بیشتر از ایناس نمیتونم مجبورت کنم منو بخوای بس خدا پشت و پناهت عشقم
موضوع مطلب : یکشنبه 92 خرداد 5 :: 7:38 عصر :: نویسنده : ملودی
2سال تموم نتونستم به خرمشهر برم خیلی ناراحت بودم یه روز قبل حرکتمون به سمت خونمون دویباره رفتیم بستنی فروشی ایندفعه سرش بالا بود منو دید وشناخت اونجوری که اون نگاه میکرد میگفتم اگه دستش میرسید میومد منو خفه میکرد!!!!!! موضوع مطلب : یکشنبه 92 خرداد 5 :: 7:35 عصر :: نویسنده : ملودی
روزا گذشته وبوی خوش مهرمیومد واین یعنی من بدبخت باید برمیگشتم خونمون خیلی ناراحت بودم ولی چاره ای نبود بابام داشت میومد دنبالم منم کارامو انجام میدادم کارایی مث خرید سوغاتی وسایل خودم تازه لباسم داده بودم بدوزن که روز آخر با خواهرم رفتیم بگیریم قبلش بگم که من خاطراتم وهمه کارامو تویه دفتر مینوشتم اونو گذاشته بودم تو کمدم که خواهرم برام آماده کرده بود خلاصه من وخواهرم برگشتیم خونه میخواستیم دوباره بریم که لباسمو تحویل بگیرم که دامادمون خواهرمو صدا زد رفتن تو حیاط باهم حرف زدن بعد نیم ساعت خواهرم باحالت عصبانی اومد داخل اتاق بعد از اون هم با هم رفتیم لباسمو تحویل بگیریم هرچی بهش گفتم چی شده گفت فقط بعدا بهت میگم اینو بهت میگم خاک تو سرت!!! موضوع مطلب : |
منوی اصلی آخرین مطالب پیوندهای روزانه پیوندها آمار وبلاگ بازدید امروز: 1
بازدید دیروز: 17
کل بازدیدها: 32391
|
|